تجربه تبلیغی
مدیریت جلسات
سخنرانی در محفلها و گروههای دانشآموزی غالباً با چالشهایی همراه است. در برخی از جلسات دانشآموزی، به دلیل جوّ فرهنگی و منطقهای و یا سِن و جنس مخاطب، این چالشها بیشتر نیز میشود و تسلط و مدیریت جلسه بستگی به هنر و مدیریت مبلغ دارد که در صورت موفقیت، اثرگذاری آن چند برابر میشود.
حجت الاسلام و المسلمین رضاعلی کرمی، روانشناس و استاد حوزه و دانشگاه، در بیان خاطرهای در این موضوع، میگوید: برای سخنرانی در مدرسهای دخترانه از من دعوت شد و فرمودند: هر کسی در این مدرسه برای سخنرانی میآید، دانشآموزان با هو کردن و سر و صدا اجازه سخنرانی به او نمیدهند.
در تاریخ مقرر وارد سالن مدرسه شدم. به محض ورود سر و صدای دانشآموزان بلند شد، بهگونهای که صدا به صدا نمیرسید. پشت تریبون رفتم و سکوت کردم تا دانشآموزان هرچه توان داشتند، سر و صدا کردند. وقتی انرژی آنها تخلیه شد و کمکم صداها فروکش کرد، با صدای بلند و رسا پشت بلندگو گفتم: رازهای خوشبختی دختران جوان.
به محض اینکه این جمله در فضای سالن پیچید، همه دانشآموزان که انتظار شنیدن این حرف را نداشتند و از طرفی برایشان جذاب بود، سکوت کردند. صحبتم را با مقدمهای شروع کردم و مواردی را ذکر کردم و سخنان برخی از دانشمندان و روانشناسان غربی را به عنوان استدلال آوردم. دانشآموزان گوش میدادند و به ذهن میسپردند. وقتی صحبت به اوج خود رسید، بحث را قطع کردم و گفتم: وقت بنده تمام است.
همه از گوشه و کنار خواهان ادامه سخنرانی بودند و با اصرار زیاد آنها، قرار شد یک جلسه دیگر برگزار شود و تاریخ آن معین شد. زمانی که برای بار دوم در آن جلسه وارد شدم، نه تنها دیگر خبری از سر و صدا و هو کردن نبود؛ بلکه همه با کاغذ و خودکاری در دست، منتظر شروع سخنرانی بودند. جلسه دوم که دانشآموزان آمادگی شنیدن صحبتهای مرا پیدا کرده بودند، کمکم به جای استدلال به سخنان دانشمندان غربی، از آیات و روایات اهلبیت(علیهم السلام) استفاده کردم.
پس از پایان جلسه، دانشآموزان خواهان ادامه این جلسات بودند که بنده وقت نداشتم. با اصرار زیاد قرار شد یک جلسه دیگر در خدمتشان باشم. در جلسه بعد وسط بحث، اذان شد و بنده گفتم: من به عنوان یک روحانی بر نماز اول وقت مقید هستم. دانشآموزان اعتراض کردند که بحث را تمام کن و بعد نماز بخوان؛ که قبول نکردم و مُصِر شدم باید همین الان نماز بخوانم. در آن مدرسه نمازخانه فرش شده و مرتبی نبود؛ برای همین از هر گوشه و کناری تکهای موکت پیدا کردیم و بنده و چند نفری نماز جماعت خواندیم و دیگران هم ما را تماشا میکردند. از جلسه بعد قرار شد صحبتهای ما بین دو نماز باشد و به همین بهانه، به مرور نمازخانهای هم شکل گرفت و با کمک خود دانشآموزان برای نمازخانه موکت خریداری و تجهیز شد.
نکته جالب این بود که روزی مادر یکی از دانشآموزان برای اعتراض به مدرسه آمده بود و میگفت: چرا باید ما که مسیحی هستیم، برای نمازخانه شما مسلمانان پول بدهیم؟ ما همگی متعجب شدیم و گفتیم: چنین اجباری وجود ندارد. ایشان گفت: دخترم پیش من آمده و برای نمازخانه مدرسه از من پول طلب میکند.
___________________________________
پینوشتها:
منبع: ماهنامه اطلاعرسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان، شماره 248.
تاریخ ارسال مطلب : سه شنبه ٧ بهمن ١٣٩٩ / شماره خبر : ٤١٦٧٠٢ / تعداد بازدید : 587/
/