پیوند با مولی الموحدین
پس از آنکه اولی از دنیا رفت، امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) اسماء را به ازدواج خود درآوردند؛ زیرا از مهر و علاقه وی نسبت به اهلبیت(علیهم السلام) باخبر بودند و از خدماتش در روزهای محنت و شهادت حضرت فاطمه(علیها السلام) آگاه بودند. فرزند حاصل از این پیوند «یحیی بن علی» بود.[1]نکته جالب اینکه اسماء با کسانی ازدواج کرد که هر کدام از امرا و فرمانروایان عصر خود محسوب میشدند؛ اما جالبتر اینکه او مادرشوهر دو دختر حضرت علی(علیه السلام) شد؛ چراکه حضرت زینب(علیها السلام) با فرزند بزرگ اسماء «عبدالله بن جعفر» و امّ کلثوم نیز ابتدا با «عون بن جعفر» و پس از وفات او با برادرش «محمد بن جعفر» ازدواج کردند.[2]
حال که سخن به خدمات و نصرتهای این بانو نسبت به اهلبیت(علیهم السلام) به میان آمد، لازم است نمونههای دیگری از این محبتها را بیان کنیم:
1. بیان و نشر فضایل و حقایق:
درست در زمانی که مسلمانان از بیان فضایل امیرالمؤمنین(علیه السلام) ترس داشتند و عدهای نیز حقایق را کتمان میکردند، اسماء دلیرانه این فضایل و حقانیت اهلبیت(علیهم السلام) را بیان میکرد. برای نمونه به دو مورد اشاره میکنیم:
اول اینکه آن بانو راوی حدیث منزلت بوده است، چنانچه «فاطمه بنت علی» نقل میکند: «سمعتُ أسماءَ بنتَ عُمیس تَقولُ: سَمعتُ رسولَ الله یَقولُ لِعَلیٍّ: أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِن موسی إلّا أنّه لیسَ نَبیٌّ بعدی.»؛[3]
دوم اینکه اسماء نقل میکند: «لمّا نزل قولَه تعالی: ]وَ إن تَظاهَرا عَلیه فَإنّ اللهَ هو مَولاهُ و جِبریلُ و صالحُ المؤمنینَ[[4]سَمِعتُ رَسُولَ الله(صلی الله علیه و آله) یَقُول: صَالحُ المُؤمنین عَلیُّ بن ابیطَالب؛[5] اسماء میگوید: زمانی که این آیه (و اگر بر ضدِّ پیامبر به یکدیگر کمک دهید [راه به جایی نخواهید برد]؛ زیرا خدا و جبرئیل و صالح مؤمنان یار اویند) نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند: صالح المؤمنین، علی بن ابیطالب(علیه السلام) است.»
2. شاهدی دلیر بر یک احتجاج:
پس از شهادت رسول الله(صلی الله علیه و آله) حامیان کودتای سقیفه ابتدا خلیفه را از میان خود برگزیدند، سپس مردم را به اجبار به بیعت با وی واداشتند. زمانی که با مخالفت اهلبیت(علیهم السلام) روبرو شدند، دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را رنجانده، به شهادت رساندند و فدک را غصب کردند. پس از آنکه امیرالمؤمنین و صدیقه کبری(علیهما السلام) احتجاجات گوناگونی را علیه غاصبان آوردند، «دومی» درخواست شاهد کرد.
بنا به نقل علامه مجلسی(ره) اسماء به عنوان یکی از مدافعان حقوق اهلبیت(علیهم السلام) برای شهادت دادن حاضر شد[6] و این در حالی بود که در طرف دیگر این احتجاج، «اولی»، همسر اسماء قرار داشت. اگرچه «دومی» شهادت اسماء را نپذیرفت؛ ولی این ماجرا در دل تاریخ ثبت شد که آسیهای دیگر در تاریخ و این بار در اسلام پدید آمد که در برابر همسر خود دلیرانه از ولیّ خدا دفاع کرد.
3. پرستاری از دردانه رسول خدا(صلی الله علیه و آله):
پس از آنکه ماجرای تلخ هجوم به خانه وحی اتفاق افتاد و پاره تن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مورد لطمات و صدمات منافقان قرار گرفت و به بستر بیماری افتاد، چنانچه نقل شده است: پیوسته ملازم بستر بود،[7] یکی از کسانی که به امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در پرستاری از یاس کبود نبی(صلی الله علیه و آله) کمک کرد، اسماء بنت عمیس بود.[8]روزی حضرت فاطمه(علیها السلام) از او درخواست کرد تا وسیلهای مهیا کند که نامحرمان حجم بدن حضرت را هنگام تشییع بدنش پس از شهادت او نبینند. اسماء نیز تابوتی ساخت که نظیرش را در حبشه دیده بود.[9] زمانی که حضرت تابوت را مشاهده کردند، برای اولین بار پس از شهادت پیامبر(صلی الله علیه و آله) لبخند رضایت بر صورت مبارکش نشست[10]و خوشحال شد که نامحرمان حتی پس از شهادتش پیکر او را نمیبینند. اسماء مطابق وصیت حضرت زهرا(علیها السلام) با امیرالمؤمنین(علیه السلام) در غسل بدن مطهر همسرش، حضرت را یاری میکرد.[11]
4. خیرخواهی در حفظ جان امام:
پس از آنکه امیرالمؤمنین و صدیقه طاهره(علیهما السلام) با خلفا احتجاج کردند و به خانه بازگشتند، آنها که بسیار نگران بودند، شخصی را نزد «اولی» فرستاد و او را نزد خود فراخواند. وی گفت: «أما رأیتَ مجلسَ علیٍّ منّا فی هذا الیوم؛ آیا مشاهده کردی امروز علی با ما چه کرد؟» به خدا سوگندً اگر دوباره چنین مجلسی شکل بگیرد: «لَیُفسِدَنَّ أمرُنا؛ خلافت ما به خطر میافتد.» نظر تو چیست و چه باید بکنیم؟
دومی گفت: نظر من این است که علی را به قتل برسانیم. اولی گفت: «فمَن یَقتُله؛ چه کسی او را میکشد؟» پاسخ داد: خالد بن ولید. آنها شخصی را به دنبال خالد فرستادند و به او گفتند: «نُرِيدُ أَنْ نَحْمِلَكَ عَلَى أَمْرٍ عَظِيمٍ فَقَالَ: احْمِلُونِي عَلَى مَا شِئْتُمْ وَ لَوْ عَلَى قَتْلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ! قَالا: فَهُوَ ذَاكَ، قَالَ خَالِدٌ: مَتَى أَقْتُلُهُ؟برای تو مأموریت عظیمی در نظر داریم. خالد پاسخ داد: مرا به هر مأموریتی که میخواهید، بفرستید، حتی اگر قتل علی باشد. گفتند: اتفاقاً مأموریت تو همین است. خالد گفت: چه زمانی او را به قتل برسانم؟» اولی پاسخ داد: به مسجد بیا و در وقت نماز کنار او بنشین، زمانی که سلام نماز را دادم، به پا خیز و گردنش را بزن. خالد پذیرفت «فَسَمِعَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْس»اسماء که در آن دوران همسر اولی بود، زمانی که این سخن را شنید، به کنیز خود (با رعایت تمام جوانب امنیتی و در پوشش تلاوت آیات قرآن کریم) دستور داد: «اذْهَبِي إِلَى مَنْزِلِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ اقْرَئِيهِمَا السَّلَامَ وَ قُولِي لِعَلِيٍّ: ]إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ[؛[12] به منزل علی و فاطمه(علیهما السلام) برو و سلام مرا به ایشان برسان و برای علی(علیه السلام) (این آیه را) بخوان: اطرافیان برای کشتن تو به مشورت نشستهاند، پس خارج شو تا از دسترس آنان دور باشی، قطعاً من از خیرخواهان تو هستم.»
کنیز سفارش اسماء را جامه عمل پوشانید و خبر را به علی(علیه السلام) رساند. پس حضرت به او فرمودند: به اسماء بگو: ]إِنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَا يُرِيدُونَ[؛ «(نگران نباش)؛ چراکه خداوند بین آنها و آنچه که قصد کردهاند مانع میشود.»
امیرالمؤمنین(علیه السلام) وقت نماز به مسجد آمد. خالد کنار حضرت نشست. اولی نماز را شروع کرد. در رکعت آخر، قبل از اینکه سلام نماز را بدهد، پشیمان شد و ترسید که فتنهای به وجود آید؛ لذا بین سلام نماز گفت: «يَا خَالِدُ لَا تَفْعَلَنَّ مَا أَمَرْتُكَ بِهِ، السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه؛ای خالد! آن چیزی که به تو امر کردم، انجام نده. سلام بر شما و رحمت و برکات شما بر خدا باد.» امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از نماز به خالد فرمودند: «یا خالدُ ما ألذی أمَرَکَ إلیه؛ به چه چیزی تو را امر کرده بود؟» خالد گفت: «أمَرَنی بِضَرب عُنُقک؛به من دستور داده بود تا سر تو را از بدن جدا کنم.» حضرت فرمودند: آیا این کار را انجام میدادی؟ گفت: آری، به خدا قسم! بنا به نقلی امیرالمؤمنین(علیه السلام) او را گرفتند و بر زمین کوبیدند. پس مردم جمع شدند وگفتند: «يَا أَبَا الْحَسَنِ اللَّهَ، اللَّهَ، بِحَقِّ صَاحِبِ الْقَبْرِ فَخَلَّى عَنْهُ؛تو را به حق صاحب قبر (رسول الله(صلی الله علیه و آله)) او را رها کن.»
سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) به دومی نگریستند و فرمودند: «يَا ابْنَ صُهَاكَ وَ اللَّهِ لَوْ لَا عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَ كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَعَلِمْتَ أَيُّنَا أَضْعَفُ نَاصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً؛ای پسر صهاک! به خدا سوگند اگر نبود عهدی که با خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله) بسته بودم، میدانستی که کدام یک از ما از لحاظ عدد و نصرت ضعیفتر بودیم.»[13]
گزارشهای نقل شده نمایانگر میزان وفاداری و ثبات قدم اسماء بنت عمیس در راه ولایت اهلبیت(علیهم السلام) است که حقیقتاً این خصیصه، امتیاز بالای او را نسبت به سایر زنان همعصرش نشان میدهد.
و حرف آخر اینکه در آن دوران که فتنه طرفداران سقیفه بنیساعده فضای حاکم بر مدینه را تیره و تار کرده بود و خیلی از مسلمانان، اهلبیت(علیهم السلام) را در تنهایی و غربت رها کرده بودند، از بین زنان شهر، تنها اسماء و چند بانوی دیگر بودند که حامی و مدافع حریم اهلبیت(علیهم السلام) شدند و با صلابت و استواری از هیچ کوششی دریغ نکردند.
___________________________________
پینوشتها:
[1]. الاستیعاب، ج 4، ص 1784.
[2]. طبقات الکبری، محمد بن سعد، تحقیق: محمد عبدالقادر، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1410ق، ج 8، ص 338.
[3]. الاستیعاب، ج 3، ص 1098.
[5]. الغدیر، علامه عبدالحسین امینی، مرکز الغدیر، قم، چاپ اول، 1416ق، ج 1، ص 684.
[6]. بحار الانوار، ج 22، ص 197.
[7]. دعائم الاسلام، ابن حیون، تحقیق: محمد آصف، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، قم، چاپ دوم، 1385ش، ج 1، ص 231.
[8]. امالی، شیخ مفید، تحقیق: حسین استاد ولی، دارالمفید، قم، چاپ اول، 1413ق، ص 281.
[9]. الاستیعاب، ج 8، ص 1897.
[10]. أنساب الأشراف، بلاذرى، دار الفكر، بيروت، 1417ق، ج 1، ص 405.
[11]. امتاع الاسماع، عقیل محمد عبدالحمید مقریزی، دارالکتب العلمیة، 1420ق، ج 5، ص353.
[13]. بحار الانوار، ج 29، ص 131.
منبع: ماهنامه اطلاعرسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان، شماره 248.
تاریخ ارسال مطلب : دوشنبه ١٣ بهمن ١٣٩٩ / شماره خبر : ٤١٦٨٢١ / تعداد بازدید : 443/
/